هنر.................
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
که یکی بود ،
دیگری هم بود .
همه با هم بودند .
و ما اسیر این قصه کهن ،
برای بودن یکی ،
یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ،
از آبرو ،
از هستی .
انگار که بودنمان
وابسته نبودن دیگریست .
هیچ کس نمیداند ،
جز ما .
هیچ کس نمی فهمد جز ما .
و آن کس که نمی داند
و نمی فهمد ،
ارزشی ندارد ،
حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری...
+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت توسط ♥ حـــوا ♥
|