خطا.....................

 

خطا از من بود ،


میدانم..


از من که سالهاست گفتم

 

" ایاک نعبد "


اما به دیگران دل سپردم !


از من که سالها گفتم


" ایاک نستعین "


اما به دیگران هم تکیه کرده بودم...

 

 


 

 

راز تخته سنگ ....................

 

 

در روزگار قدیم ، پادشاهي تخته سنگي را در وسط جاده قرار داد وبراي
 
اينكه عكس العمل مردم را ببيند خودش در جايي مخفي شد.
 
بعضي از بازرگانان و  ثروتمندان شهر بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند.
 
بعضي هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد.
 
حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... 
 
  
با وجود اين ، هيچ كس تخته سنگ را از وسط راه بر نمي داشت .
 
بالاخره نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجاتبود ،
 
 نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي كه بود تخته سنگ را
 
از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرارداد.
 
ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده ،
 
كيسه را باز كرد وداخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد.
 
 
پادشاه در آن يادداشت نوشته بود
 
 
" هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد"
 
 
 
 
 


گره...........................

 

 

دل اگر بســــــتی ،

محـــــــکم نبند!

مراقب باش گره کور نزنی...!


او میـــــــــــــــــــــــرود!

آنوقت تو میمانی و یک گره کور...!!!

 

 

هنر نبودن................................

 

 

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،


که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .

و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .


از دارایی ،

از آبرو ،

از هستی .

انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .


هیچ کس نمیداند ،

جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .


و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ،

ارزشی ندارد ،

حتی برای زیستن

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .


هنر نبودن دیگری........................

 

 

 

 

ماه من....................

 

 

 

امشب ای ماه به دل من تسکینی

آخر ای ماه توهم درد من مسکینی

کاهش جان تومن دارم و من میدانم

که تواز دوری خورشید چه ها میبینی

توهم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

همه درچشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه توهم از طالع من غمگینی

 

 

 

پیام خدا به....................

 

 

پیامی از سوی خدا به بنده های دل شکسته....

 



می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.
هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...برای همیشه!
چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت ...
با عشق !"

 

 



 

حافظ گشو ده ام وچنین است فال تو... حتما قشنگ میشود امسال تو...

 خدا وندا در این اخرین روز های سال دل من ودوستانم را

چنان در جویبار رحمتت شست وشو ده که  هرکجا تردیدی هست ایمان

هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نو امیدی هست امید و هرکجا نفرتی هست

عشق جای آنرا فرا گیرد .......خدایا خودت مارو دعا کن .......

سال نو مبارک .سال خوب وموفقی داشته باشین ♥♥♥